نوشتنی های زینب آقائی

اینجا هرآنچه می آموزم را ثبت میکنم، خواهی بخوان و خواه نخوان، ما نوشته ایم

نوشتنی های زینب آقائی

اینجا هرآنچه می آموزم را ثبت میکنم، خواهی بخوان و خواه نخوان، ما نوشته ایم

می آموزم، همیشه و همیشه. یادگیری برایم حکم نفس کشیدن را دارد.
معلمان من گاهی انسانهای بزرگ اند، گاهی کودکان، گاهی کتابها، و بسیاری اوقات طبیعت و جهان. راستی! گاهی هم از خودم می آموزم:)
در زندگی مطالعه دل غنیمت است
خواهی بخوان و خواه نخوان، ما نوشته ایم(بیدل دهلوی)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

۱۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

این هم از اولین طلوع،

اولین نه در عمرم !!! بلکه از زمانی که "تصمیم" گرفتم آن را ببینم.

١.

پولینا را می شناسید؟

نه؟

حیف!

پولینا چشم و چراغ کوهپایه را میگویم.‌ انقدر حرفهای نابی می زد یکی اش این بود: «آدم هایی هستند که وقتی می‌شنوند ماه یا خورشید گرفته است، فورا به ایوان می روند تا با شیشه های دودی چیزی را که در واقع هیچ نیست ببینند.در حالی که هر روز می توانند منظره زیبایی چون طلوع خورشید را تماشا کنند.»

 

٢.

هیچ فکر کرده اید اگر آموخته هایمان را ننویسیم، کجا می روند؟؟؟

من از وقتی شروع کردم به وبلاگ نویسی که هر روز از آموخته هایم بنویسم، تازه می فهمم چقدر آموخته های دفن شده دارم. از انواع اقسام موضوعات و مسائل

چرا ثبت شان نمی کردم؟

حالا هم که شروع به ثبت کردم، تا مدتها پراکنده گویی میکنم. اما بعد مسیرم را می یابم؛ سبک و راه مخصوص خودم را. فعلا باید پا در راه گذاشت، نمی شود از دور به ٱن نگاه کرد و درباره اش فقط دانست، باید رفت.

تو پای به راه در نه و هیچ مگو

خود راه بگویدت که چون باید رفت(عطار) 

 

یازدهم خردادماه نود و نه

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۹ ، ۰۶:۲۷
زینب آقائی

از عادتهای پیگیری نشده زندگی ام بخواهم بگویم باید طومار بلندبالایی بشود،یکی اش همین وبلاگ نویسی روزانه، یا سحرخیزی

کتاب خرده عادتها را خواندم‌ ولی به کارش نبردم.آنجا هم نویسنده چندبار بهم گوشزد کرد که عادت جدید مثل نوزادی است که باید تا وقتی بزرگ شد و‌ثابت ،مراقبش باشی. اما...

امروز در مقدمه بسیار خواندنی مجموعه داستان کوتاه ارنست همینگوی،خواندم که آقای همینگوی گفته بوده همه طلوع آفتاب های زندگی اش‌را دیده .

فکرش را بکنید! شگفت‌انگیز نیست؟ من هم میخواهم از این به بعد تمام طلوع آفتاب های زندگی ام را ببینم. خوابیدن موقع طلوع خورشید وحشتناک است،دیگر نمیشود اینطور زندگی کرد.

اگر سحرخیز شوم، فرصت طلایی هم برای کارهایی مثل نوشتن داستان و وبلاگ‌روزانه ام پیدا میکنم.

همینجا عادت ام را پیگیری‌میکنم.

دیگر وقتش است....

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۵۳
زینب آقائی

امروز دوم خرداد 19 سالگی را پشت سر گذاشتم.

در یکی از جستارهای نشریه ترجمان خوانده بودم سالهای منتهی به 9 , آدم انگار شتاب می گیرد . چون حس تمام شدن به او دست می دهد.تمام شدن یک دهه از زندگی. برای من هم امسال همینطور بود . پر از تقلا برای تجربه و یادگیری هرچیز که احساس میکردم به رشدم کمک می کند.

و حالا دهه بیست سالگی را در پیش رو دارم. 

 

تولدی که صرفا با دیدن تبریکهای دیگران بگذرد که خیلی منفعلانه است.

این شد که من خودم هم به خودم تبریک گفتم و به خودم شروع نوشتن در وبلاگ را هدیه دادم .

به علاوه ی پندهایی برای آغاز دهه ای جدید در زندگی!!!

1. مراقب قلبت باش ! از دانه عشق در قلبت مراقبت کن . نگذار صفای درونت لکه دار شود .

2. برای هویتی که میخوای بهش برسی از همین الان تلاش کن ! با عادت سازی و کارهای کوچک روزانه . جوانی دوره عادت هاست.

3. اتلاف وقت را به کمترین میزان برسان ! نشود که جوانی ات بگذرد و حسرت وقتهایش را بخوری ! مخصوصا اتلاف وقت با گوشی

اینها پندهای واعظ درونم بودند که امروز حسابی فعال شده بود ! cool

باشد که رستگار شوم!!!

نوشتن وبلاگ را با توصیه ها و تاکیدهای مداوم شاهین کلانتری شروع کردم . زین پس هر روز از آموخته هایم می نویسم . 

به امید قوی شدن در تولید محتوا 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۰۸
زینب آقائی