نوشتنی های زینب آقائی

اینجا هرآنچه می آموزم را ثبت میکنم، خواهی بخوان و خواه نخوان، ما نوشته ایم

نوشتنی های زینب آقائی

اینجا هرآنچه می آموزم را ثبت میکنم، خواهی بخوان و خواه نخوان، ما نوشته ایم

می آموزم، همیشه و همیشه. یادگیری برایم حکم نفس کشیدن را دارد.
معلمان من گاهی انسانهای بزرگ اند، گاهی کودکان، گاهی کتابها، و بسیاری اوقات طبیعت و جهان. راستی! گاهی هم از خودم می آموزم:)
در زندگی مطالعه دل غنیمت است
خواهی بخوان و خواه نخوان، ما نوشته ایم(بیدل دهلوی)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

۴ مطلب با موضوع «از نوشتن» ثبت شده است

دیشب خوابی دیدم

نویسنده ای بودم که وسط یک شلوغی دارد در دفترش داستانی می نویسد

و تک تک جملات آن داستان که درباره پسری بود از دوازده سالگی تا بیست و یک سالگی, را دیدم.

بلند شدم,

دختری بودم که خواب دیده نویسنده ای بوده که داستانی درباره پسری از دوازده تا بیست و یک سالگی نوشته

و نوشتم.

و همه جملاتی که در خواب آن نویسنده نوشت را یادم بود و نوشتم.

(همه اینها از پس پس ذهن من آمده بود. و بعد از نوشتنش ترسیدم ! اینها را همه ناخودآگاه درهم برهم من ساخته!!!؟؟؟؟)

 

آیا هنوز هم ایمان نمی آورید به نوشتن ؟ 

 

راستی

لای جرز دیوار هم عجب چیز خوبی است برای نوشتن داستان!

 

 

کلمه کلمه کلمه

حرف حرف حرف

داستان داستان داستان

دیوانگی ام برای نوشتن را زیاد می کنند.

عجب دیوانگی ای !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۰۲
زینب آقائی

دوباره عهدم را نسبت به هرروز نوشتن و پست وبلاگی, شکستم. 

من هرچقدر هم موضوعی را دوست داشته باشم, از عهد شکن بودنم کم نمی کند.

آره, من آدم عهدشکنی ام,

اما بدتر از عهدشکنی و زیر قول زدن, ناامیدی بعدشه.

یه جایی بعد بارها عهدشکنی,وقتی یک روز می نویسی و دوباره یک هفته خبری ازت نیست و این روزانه نویسی را به هم می زنی, این ناامید درونت بلند می شود و شروع میکند به غر زدن:

+ تو این کاره نیستی

+ بکش کنار بابا تو هم. فکر کردی اینجوری نویسنده میشی؟ یه روز می نویسه بعد میذاره دوهفته بعد

+ اصلا باید بذاریش کنار کلا . 

+ فایده نداره 

+ شاید برای این کار ساخته نشدی؟؟؟

+ تو آدم نمیشی

و هزاران غر از این دست.

 

اینجاست که کار سخت میشه.

نباید تسلیم این ناامید غرغروی درونت بشی وگرنه کارت ساخته است.

حتی اگرم عهد شکنی کردی(که باید برای این مسئله هم فکری بشه) باید دوباره بلند شی و شروع کنی, باید پافشاری و سماجت داشته باشی, و فقط انجامش بدی.

البته که من این روزها که پست وبلاگ نذاشتم, نوشتن ام تعطیل نبوده, یادداشت روزانه ام رو مرتب داشتم, داستان نوشتم, پست اینستاگرام و ..

اما خب به عهدم برای تولید محتوای وبلاگی پایبند نبودم, خیلی خب. حالا باز آمدم که سماجت کنم و دوباره شروع کنم که بگویم توبه ! از این به بعد هر روز می نویسم و پست اش میکنم !!!

این هم قسمتی از نوشته ای در سایت شاهین کلانتری, استاد تولید محتوا:

(که خیلی بهتر از من این موضوع رو گفتن)

۶
عذاب وجدان دور افتادن از تمرین و خجالت از شروع دوباره
جوگیر می‌شوید، تصمیم می‌گیرید از فردا روزی هزار کلمه بنویسید، دو سه روز، یا حتی دو سه ماه می‌نویسید. اتفاقی می‌افتد، دو سه روز، یا حتی دو سه ماه از نوشتن دور می‌افتید. و بعد مکافات شروع می‌شود.
یادتان هست وقتی بچه بودیم و خرابکاری می‌کردیم، برای حضور در جمع خجالت زده می‌شدیم و توی اتاقمان قایم می‌شدیم.
اینجا هم چنین اتفاقی می‌افتد. خجالت می‌کشیم دوباره پیش نوشتن برگردیم. احساس می‌کنیم دل نوشتن را شکسته‌ایم و به عهدمان جفا کرده‌ایم.
بسیاری از علاقه‌مندان نویسندگی به خاطر همین شرم شروع دوباره برای همیشه نوشتن را کنار گذاشته‌اند. اما شما از آن‌ها نباشید. روی نویسنده باید سنگ پای قزوین باشد!
صد البته که نوشتن مهربان است. هزار بار هم که به اون بی‌مهری کنید دوباره آغوش گرمش را به روی شما می‌گشاید! (جملۀ باسمه‌ای)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۹ ، ۱۰:۵۸
زینب آقائی

دزدی که از ترس دزدهای دیگر وسایل مسروقه را پنهان می‌کرد - خبرگزاری ...

 

حتما در اخبار حوادث و جنایی خوانده اید یا دیده اید  و به این نتیجه رسیده اید که در مقوله دزدی, آنها که دستگیر می شوند, آنها که زود دستشان توسط پلیس رو می شود, دزدهای ناشی اند. دزدهای حرفه ای , حتی اگر میلیاردها از پول مملکت را بدزدند, هیچ کس حتی پلیس بین الملل شک هم بهشان نمی کند. در پرونده های قضایی و دادگاه هایی که تشکیل می شود همان دزدهای ناشی که از خودشان و کارشان ردی به جا گذاشته اند و گیر افتاده اند, اعتراف میکنند که مهره کوچکی بیش نیستند و مهره های اصلی را شما نمی توانید بفهمید. ردی به جا نمی گذارند اصلا. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۹ ، ۱۲:۰۹
زینب آقائی

هنوز دارم بینوایان را میخوانم ( آدم گیر میکند . آدم درون یک کتاب کلاسیک گیر میکند. طول میکشد تا ازش بیرون بیایی. )

صفحاتش پر از التهاب یک شورش اجتماعی است. شورشی علیه ناحقی و بی عدالتی.

نویسنده ای مثل ویکتور هوگو , رمان می نویسد, اما آن را در خدمت بیان جامعه شناسی اش و برای جامعه اش قرار می دهد. از دغدغه هایی که برای مردم, برای بینواهای وطنش دارد می نویسد. داستان , همه عاشقانه ها و شخصیت ها و کشمکش ها برای تصویر کردن این وطن و این دردهای وطنی است که گاه به شورش و عصیان می انجامد.

بعد که این جزئیات بسیار دقیق التهابات جامعه که به انقلاب منجر می شود را میخوانم, مدام به انقلاب خودمان فکر میکنم. نه که بخواهم خود انقلابها را با هم مقایسه کنم که غیرممکن است, بلکه نحوه نگارش و توصیف ویکتور هوگو از آن را مقایسه میکنم. برای من ( شاید اشکال از مطالعات محدود خود من است) هیچ معادل ایرانی برای انقلاب خودمان در ادبیات پیدا نمی کنم که اینطور در قالب داستان نظرات و توصیفات دقیق جامعه شناسانه از انقلاب و فضای جامعه در آن اتفاقات تاریخی داشته باشد... که دردش نوشتن از و برای جامعه باشد.

اگر نویسنده ای ایرانی اینچنین از انقلاب خودمان و قبل و بعدش بنویسد, دیگر انتظاری و آرزویی از ادبیات ایران ندارم و راضی می شوم . 

شاید توقع از دیگران داشتن زیاد هم مفید نباشد. شاید آن نویسنده باید خود من باشم. خیلی آرمان گرایی است و دور به نظر می آید اما ویکتور هوگو هم روزی خواننده کتابها بوده و نویسنده ای ناشی مثل من ...

دغدغه و پشتوانه ای از فرهنگ ادبی و فکری پیشین داشتن و فکر خلاق , سه چیزی اند که ویکتور هوگو را و هر نویسنده کلاسیک قدری را اینچنین کرده اند.

تو را می برند به متن آن اتفاق در جامعه.

کتابهای جامعه شناسی و تاریخ هم زیادند , که از انقلابها, از بحرانهای اقتصادی , از فقر و بی عدالتی و شورشهای اجتماعی نوشته اند , اما اثر داستانی یک چیز دیگر است.

 

نمونه دیگری را بخواهم بگویم : خوشه های خشم / جان استین بک

کدام کتاب ایرانی( خواهش میکنم به من بگویید اگر هست خوشحال میشوم) این چنین از فقر و بحران اقتصادی نوشته, که با خواندنش درد تا مغز استخوانت می رود و اثرش تو را رها نمی کند ؟ 

باید به چنین قدرتی دست یابیم. 

ایران امروز به این نوشتن ها نیاز دارد.

درد زیاد است و کسی نحوه فریاد کشیدنش را نمی داند.

باید بلد بود چگونه درد را فریاد زد. 

وگرنه درد با همه زیادی اش در گلوی تاریخ خفه می شود........

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۳۴
زینب آقائی