نوشتنی های زینب آقائی

اینجا هرآنچه می آموزم را ثبت میکنم، خواهی بخوان و خواه نخوان، ما نوشته ایم

نوشتنی های زینب آقائی

اینجا هرآنچه می آموزم را ثبت میکنم، خواهی بخوان و خواه نخوان، ما نوشته ایم

می آموزم، همیشه و همیشه. یادگیری برایم حکم نفس کشیدن را دارد.
معلمان من گاهی انسانهای بزرگ اند، گاهی کودکان، گاهی کتابها، و بسیاری اوقات طبیعت و جهان. راستی! گاهی هم از خودم می آموزم:)
در زندگی مطالعه دل غنیمت است
خواهی بخوان و خواه نخوان، ما نوشته ایم(بیدل دهلوی)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

درباب کتاب های الکترونیک و من

يكشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۹ ب.ظ

امروز کتاب داستانی 300 صفحه ای را در نرم افزار کتابخوان طاقچه روی گوشی ام خواندم.

و چون به تازگی کتاب : لذت خواندن در عصر حواس پرتی را خوانده بودم, قسمتی از حرفهای نویسنده این کتاب را امروز با خواندن کتاب الکترونیک تجربه کردم.

این حرف که کتابهای الکترونیک هم می توانند کمک کننده خوبی برای خواندن در عصر حواس پرتی و اینترنت باشند.

چطور؟

مثلا اینکه تو با خود گوشی مشغول کتاب خواندنی و دستهایت مشغول اند, دیگر گوشی ای در جای دیگر نیست که تو و دستهایت را به طرف خود بخواند و حواست را پرت کند. 

البته به شرطها و شروطها 

که کتاب امروز من شرطهایش را داشت.

1/ کتاب باید آسان خوان و ساده باشد, ترجیحا داستانی.( نمیتوان کتابهای پیچیده و سنگین یا مثلا فلسفی را اینطور الکترونیک خواند. سخت و زمان بر است و امکان حاشیه نویسی برای فهم بیشتر را ندارد)

2/کتاب نیاز به حاشیه نویسی و هایلایت نداشته باشد.

3/حجم کمی داشته باشد و اگر هم حجمش زیاد است, مهیج و پیش رونده باشد . مثل کتابهای هری پاتر( یادمه یازده سالم بود و با گوشی سونی اریکسون مامانم , که یک صفحه نمایش مربعی خیلی کوچیک داشت, کل هری پاتر رو خوندم و لذت هم بردم !!!)

4/نوتفیکشن های شبکه های اجتماعی خاموش, اینترنت هم خاموش.

 

برای من کتاب الکترونیک خواندن یک حسن دیگر هم دارد و آن این است که بعضی کتابها (به خصوص کتابهای جدید) که درباره شان کنجکاوم را با قیمت خیلی پایین تر در نرم افزار های کتابخوان میخرم, نگاه اجمالی بهشان می اندازم, و اگر خیلی جذاب بود و واقعا ارزشش را داشت, فیزیکی اش را هم میخرم و بهتر میخوانمش( چون واقعا با کتابهای کاغذی راحت ترم)

 

 

درباره کتاب امروزم:

یک رمان علمی تخیلی (دقیق ترش: پادآرمانشهری) نوجوان

 کتابی که یک نفس خواندمش و چشم از گوشی برنداشتم(و به خاطرش الان سرم درد میکنه!!!)

درباره دنیای آینده،دنیایی بدون انتخاب،بدون عواطف واقعی انسانی،بدون رنگ و حس

یوناس،شخصیت اصلی داستان،بعد از مراسم دوازده سالگی که در آن مشاغل همه توسط هیئت مجموعه انتخاب میشود، جانشین دریافت کننده خاطرات میشود،تنها کسی در مجموعه که همه خاطرات واقعی انسانها را در خود نگه میدارد. و دریافت کننده قبلی اسمش بخشنده است. و یوناس انتخاب میکند که درد و رنج بکشد،تا اینکه  در دنیایی بماند که آدمها از درد و رنج نمیدانند چون هیچ حق انتخابی ندارند.او انتخاب کرد و در اون راه سخت قدم گذاشت،تا رشد کند و بزرگ شود و خردمند.
آخرش نمیفهمیم دنیایی که پشت سر گذاشت چی شد،و اونچه که روبه روش دید چی بود،چون این خاصیت هر انتخاب ماست.
یک رمان  عجیب که نمیدونم دقیقا چه حسی نسبت بهش داشته باشم.اما واقعا ایده نویی داشت،و خوب بهش پرداخته بود ،تفاوت دنیای بیرنگ و ارتباط بیروح یوناس و خانواده و دوستاش، با ارتباط احساسی و رنگارنگش با شخص بخشنده و برادرکوچولوش.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۴/۲۹
زینب آقائی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی