هرچی دزد تر , موفق تر !
حتما در اخبار حوادث و جنایی خوانده اید یا دیده اید و به این نتیجه رسیده اید که در مقوله دزدی, آنها که دستگیر می شوند, آنها که زود دستشان توسط پلیس رو می شود, دزدهای ناشی اند. دزدهای حرفه ای , حتی اگر میلیاردها از پول مملکت را بدزدند, هیچ کس حتی پلیس بین الملل شک هم بهشان نمی کند. در پرونده های قضایی و دادگاه هایی که تشکیل می شود همان دزدهای ناشی که از خودشان و کارشان ردی به جا گذاشته اند و گیر افتاده اند, اعتراف میکنند که مهره کوچکی بیش نیستند و مهره های اصلی را شما نمی توانید بفهمید. ردی به جا نمی گذارند اصلا.
خب ! حالا جای دزد و دزدی بگذارید نویسنده و نوشتن !
این ایده وقتی به ذهنم رسید که با دوستم و خانواده اش رفته بودیم گردش, من آن زمان چون تازه داستان نویس و علاقمند به نوشتن شده بودم , برای دوستم عجیب بود که هر حرف جالبی که خودش یا مادرش و هرکسی می زد, هر صحنه جالبی که پیش می آمد من گوشی ام را برمیداشتم و تایپ میکردم. بعد دوستم یکبار که از گفت و گوی جالب او ومادرش یادداشت برداشتم رو کرد به مادرش و گفت : مامان, زینب داره سرقت ادبی میکنه از حرفای ما . منم این جرقه تو ذهنم زده شد, همون موقع هم جواب دوستم را دادم : خب نویسنده همینه دیگه! اصلا نویسنده ها هرچی دزد تر موفق تر.
نویسنده از لحظات, گفت و گوها , روابط انسانی, طبیعت, ذهن و دغدغه دیگران و آثار ادبی پیشینیان دزدی می کند
منتها اگر ناشی باشد و تمرین نکرده باشد, از خودش و دزدی اش ردی به جا میگذارد. دستش رو می شود. بقیه می فهمند که مثلا در فلان داستان و آثارش, کاملا از فلان چیز و فلان نوشته تقلید کرده. و خب این ارزشش را پایین می آورد.
اما نویسنده حرفه ای, اتفاقا بزرگترین و بیشترین دزدی ها را می کند اما از این کارش ردی به جا نمی گذارد. چنان ماهرانه آن را در پوشش خودش و سبک شخصی اش می پیچاند که احدی این تقلید را درک نمیکند. مثل همه نویسنده های بزرگ و حرفه ای دنیا.
البته این ایده و حرفی نیست که فقط به دهن من رسیده باشد. همه نویسنده ها هم مقاله ها و جستار هایی در این باره دارند.
یک نمونه اش را بخواهم بگویم , همینکه این ایده به ذهنم رسید و کمی هم درباره اش نوشتم, در فصلنامه ترجمان به یک نوشته برخوردم از یک نویسنده درباره همین دزدی و ارتباطش با جهان امروز.
با این عنوان : نباید کلاه دیگران را سر کنید .
مگر نویسندگی جز این است که پا جای پای دیگران بگذاریم و کلاه هایشان را امتحان کنیم ؟
" لاینل شرایور نویسنده و روزنامه نگار آمریکایی"
قسمتی از این نوشتار :
« چه کسی به معنای دقیق کلمه تصاحبگر است ؟ چه کسی صدا, لهجه, طرز بیان و اصطلاحات خاص دیگران را تقلید می کند؟ چه کسی جسارت آن را دارد که وارد مغز غریبه ها شود, چه کسی جگرش را دارد که روح و جان آدمها را بدزدد ؟ این آدم ربای حرفه ای کیست؟ چه کسی صحنه, بو, حس یا مکالمه هایی را که به گوشش خورده است کش می رود ؟ و گاهی حتی یادداشت بر می دارد تا کل جملات و کلمات را بهتر سرقت کند؟؟ داستان نویس. بله, جناب داستان نویس. این حرفه ماهیتا بی ادب است : فضول, چشم چران, عاشق سرقت و گستاخ. داستان بالذات غیرموثق است, جعلی است. خود نویسنده هم معترف است که جعلی است. طبیعت این فرم هنری همین است, فرمی که از آدمهایی می گوید که وجود ندارند و از رویداد هایی که رخ نداده اند. اگر قرار باشد سراغ تجربه ای که متعلق به ما نیست نرویم, داستانی نمی ماند که بنویسیم!!!»
پ.ن : فصلنامه ترجمان به شدت توصیه می شود :)