صبح اول
این هم از اولین طلوع،
اولین نه در عمرم !!! بلکه از زمانی که "تصمیم" گرفتم آن را ببینم.
١.
پولینا را می شناسید؟
نه؟
حیف!
پولینا
چشم و چراغ کوهپایه را میگویم. انقدر حرفهای نابی می زد یکی اش این بود: «آدم هایی هستند که وقتی میشنوند ماه یا خورشید گرفته است، فورا به ایوان می روند تا با شیشه های دودی چیزی را که در واقع هیچ نیست ببینند.در حالی که هر روز می توانند منظره زیبایی چون طلوع خورشید را تماشا کنند.»
٢.
هیچ فکر کرده اید اگر آموخته هایمان را ننویسیم، کجا می روند؟؟؟
من از وقتی شروع کردم به وبلاگ نویسی که هر روز از آموخته هایم بنویسم، تازه می فهمم چقدر آموخته های دفن شده دارم. از انواع اقسام موضوعات و مسائل
چرا ثبت شان نمی کردم؟
حالا هم که شروع به ثبت کردم، تا مدتها پراکنده گویی میکنم. اما بعد مسیرم را می یابم؛ سبک و راه مخصوص خودم را. فعلا باید پا در راه گذاشت، نمی شود از دور به ٱن نگاه کرد و درباره اش فقط دانست، باید رفت.
تو پای به راه در نه و هیچ مگو
خود راه بگویدت که چون باید رفت(عطار)
یازدهم خردادماه نود و نه
👍👍🌹