نامه هایی که بعدا به دستمان می رسد !
« دوست دارم وقتی این نامه رو میخونی, همون لبخند شیرینت رو لبهات باشه . میدونم الان بیشتر از هر چیزی دوست داری زودتر خوب شی,
اما لازمه یادت بندازم تو فوق العاده ای یا نه ؟
من مطئنم همه این ها می گذره و چیزی که باقی میمونه لبخند رو لب هاته.
من نمیخوام خیلی حرف بزنم(کاری که خیلی هم بلد نیستم) فقط یه چیزی هست که وقتی حوصله ات سر رفته و دلتنگی و لحظه ها کش می آن, به کمکت میاد و اونم کتابه. اینو خودم تجربه کردم که میگم!
کتابها نو نیستند اما کتابهایی هستند که خودم خوندم و بهترین حس ها رو باهاشون تجربه کردم. و اعتقاد دارم احساساتم لا به لای صفحات کاغذ جا موندن.
پس بهترین حس ها و محکم ترین لبخند ها تقدیم تو باد !»
دنبال یه مشت کاغذ چرک نویس بودم برای نوشتن. خیلی هم بی حوصله و دلتنگ بودم و لحظه های ظهر تابستونی داشتن برام کش می اومدن ( همین امروز ! اولین روز تابستان نود و نه)
پایین ترین قفسه یک کمد که اصلا سراغش نمی رفتم را باز کردم. اولین کاغذی که به چشمم خورد,
همین نامه بود !
با دستخط خودم
یک لحظه قلبم وایساد, فکر کردم برای خودم نامه نوشته بودم !
اما یادم افتاد برای یک بنده خدایی بود که حالش هم چندان خوب نبود و از من تقاضای کتاب کرده بود. و من این نامه را همراه کتابها برایش پست کردم.
چون آدرس دقیقی ازش نداشتم و در یک شهر دیگه بود, بعد هم خبری ازش نشد, هنوز هم نمیدانم به دستش رسید یا نه ....
اما به کلی یادم رفته بود.
و حالا , این مثل این بود که من 4 سال پیشم دارد با من حرف می زند.
شگفت زده شدم :)
از این شگفتانه ها داره هستی برای هممون
پیوست می شود : حال خوب و نوشتن های فراوان و خواندن های بیشتر بعد از این نامه !!!!!
شگفتانه هایی که وجود خودت برای خودت رقم زده. 🌱