قبل و بعد ! تفاوت را احساس کنید!
این عکسی است که امروز بعد از تمام شدن جلد اول بینوایان گرفتم.
سمت چپ جلدی است که آن را خوانده ام و اصلا روی قطع اش بند نمی شد و این شکلی باز میشد و برگهای ورم کرده...
سمت راستی را که می بینید انقدر شق و رق روی قطع اش ایستاده , جلد نوی نخوانده است.
این تنها تقاوت ظاهری مشهود است , و قطعا لا به لای آن صفحات خوانده شده قطره اشکی هست, جملات خط کشی شده ای هست و جلدش انقدر که در موفعیتهای مختلف باز و بسته شده تاخوردگی و رنگ پریدگی دارد و همه احساساتی که هنگام خواندنش داشته ام بین خطوط آن مانده.
اگر دوربینی داشتیم که از روح آدمها عکس میگرفت, نشانتان میدادم که روح مان هم قبل و بعد خواندن یک کتاب ( به خصوص یک شاهکار) چه تفاوتی می کند. چطور زیر و رویت میکند . چطور تکانت می دهد و اثرش تا ابد روی جانت میماند.
و کسی که کتاب مخصوصا کتابهای شاهکار را نمیخواند , مثل آن کتاب سمت راستی است, روح شق و رق و سفتی دارد.
عمیقا باور دارم کتاب خواندن به معنای واقعی اش یک ارتباط دو طرفه بین ما و اثر است. ما روی او اثر میگذاریم و او روی ما.
اگر همچین اثری را ندیدید, یا ایراد از خواندن شما بوده, یا اصلا آن کتاب, کتاب نبوده؛ بلکه صرفا مکتوبی بوده و تعدادی حروف و صفحه.
خانم آقایی عزیزم سلام.متنی که راجع به عکس نوشتید،جدا فوق العاده بود و من رو یاد یک کتابم انداخت که از بس خوانده ام اش،از اش خجالت می کشم😅
راستش بدون سانسور بگویم که من همیشه فکر می کردم که یک کتابخوان درست و حسابی،همه کتاب هایش هم مرتب و منظم و شیک هست...ولی این نظرم جدیدا فرق کرده...چون یکی از همین کتاب های کلاسیک(البته خیییلی سبک تر و کم حجم تر از بینوایان🙄) رو خواندم و فهمیدم که برخلاف تصورم،همه کتابهای کلاسیک هم نمی توانند حتما آدم رو راضی نگه دارند...شاید در زمان خودشان و شاید هم از نظر ادیبان جهان ،یک شاهکار باشند.ولی همه چیز یک کتاب،بر می گردد به خواننده اش..
راستی!!
به ات تبریک می گویم...😊😊
مطمئنم که از کتاب خوشت آمده.
موفق باشید.