نوشتنی های زینب آقائی

اینجا هرآنچه می آموزم را ثبت میکنم، خواهی بخوان و خواه نخوان، ما نوشته ایم

نوشتنی های زینب آقائی

اینجا هرآنچه می آموزم را ثبت میکنم، خواهی بخوان و خواه نخوان، ما نوشته ایم

می آموزم، همیشه و همیشه. یادگیری برایم حکم نفس کشیدن را دارد.
معلمان من گاهی انسانهای بزرگ اند، گاهی کودکان، گاهی کتابها، و بسیاری اوقات طبیعت و جهان. راستی! گاهی هم از خودم می آموزم:)
در زندگی مطالعه دل غنیمت است
خواهی بخوان و خواه نخوان، ما نوشته ایم(بیدل دهلوی)

طبقه بندی موضوعی

بایگانی

۱۰ مطلب با موضوع «کتابها» ثبت شده است

دانلود کتاب مثنوی معنوی - دفتر دوم - جلال الدین محمد بلخی - کتابراه

دوباره شروع کردم به خواندن مثنوی , این بار دفتر دوم.

چقدر شگفت انگیز است و هربار باعث می شود دهانم از این همه حکمت و تیزبینی مولانا باز بماند.

انقدر هم کاربردی هست که در همین روزهای زندگی ات به کار بیاید.

فکر کن!

چیزی که هشتصد سال پیش نوشته شده انقدر به روز و ماندنی باشد.

 

داستانی که در دفتر دوم خواندم, همان حکایت معروف خر برفت و خر برفت.

پیشنهاد میکنم خودتان بخوانیدش,(لینک گنجور)

اما من پیام هایی که از این داستان گرفتم را می نویسم اینجا تا بماند.

یه جور نوت برداری سر کلاس جناب استاد مولانا :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۹ ، ۰۰:۳۲
زینب آقائی

امروز کتاب داستانی 300 صفحه ای را در نرم افزار کتابخوان طاقچه روی گوشی ام خواندم.

و چون به تازگی کتاب : لذت خواندن در عصر حواس پرتی را خوانده بودم, قسمتی از حرفهای نویسنده این کتاب را امروز با خواندن کتاب الکترونیک تجربه کردم.

این حرف که کتابهای الکترونیک هم می توانند کمک کننده خوبی برای خواندن در عصر حواس پرتی و اینترنت باشند.

چطور؟

مثلا اینکه تو با خود گوشی مشغول کتاب خواندنی و دستهایت مشغول اند, دیگر گوشی ای در جای دیگر نیست که تو و دستهایت را به طرف خود بخواند و حواست را پرت کند. 

البته به شرطها و شروطها 

که کتاب امروز من شرطهایش را داشت.

1/ کتاب باید آسان خوان و ساده باشد, ترجیحا داستانی.( نمیتوان کتابهای پیچیده و سنگین یا مثلا فلسفی را اینطور الکترونیک خواند. سخت و زمان بر است و امکان حاشیه نویسی برای فهم بیشتر را ندارد)

2/کتاب نیاز به حاشیه نویسی و هایلایت نداشته باشد.

3/حجم کمی داشته باشد و اگر هم حجمش زیاد است, مهیج و پیش رونده باشد . مثل کتابهای هری پاتر( یادمه یازده سالم بود و با گوشی سونی اریکسون مامانم , که یک صفحه نمایش مربعی خیلی کوچیک داشت, کل هری پاتر رو خوندم و لذت هم بردم !!!)

4/نوتفیکشن های شبکه های اجتماعی خاموش, اینترنت هم خاموش.

 

برای من کتاب الکترونیک خواندن یک حسن دیگر هم دارد و آن این است که بعضی کتابها (به خصوص کتابهای جدید) که درباره شان کنجکاوم را با قیمت خیلی پایین تر در نرم افزار های کتابخوان میخرم, نگاه اجمالی بهشان می اندازم, و اگر خیلی جذاب بود و واقعا ارزشش را داشت, فیزیکی اش را هم میخرم و بهتر میخوانمش( چون واقعا با کتابهای کاغذی راحت ترم)

 

 

درباره کتاب امروزم:

یک رمان علمی تخیلی (دقیق ترش: پادآرمانشهری) نوجوان

 کتابی که یک نفس خواندمش و چشم از گوشی برنداشتم(و به خاطرش الان سرم درد میکنه!!!)

درباره دنیای آینده،دنیایی بدون انتخاب،بدون عواطف واقعی انسانی،بدون رنگ و حس

یوناس،شخصیت اصلی داستان،بعد از مراسم دوازده سالگی که در آن مشاغل همه توسط هیئت مجموعه انتخاب میشود، جانشین دریافت کننده خاطرات میشود،تنها کسی در مجموعه که همه خاطرات واقعی انسانها را در خود نگه میدارد. و دریافت کننده قبلی اسمش بخشنده است. و یوناس انتخاب میکند که درد و رنج بکشد،تا اینکه  در دنیایی بماند که آدمها از درد و رنج نمیدانند چون هیچ حق انتخابی ندارند.او انتخاب کرد و در اون راه سخت قدم گذاشت،تا رشد کند و بزرگ شود و خردمند.
آخرش نمیفهمیم دنیایی که پشت سر گذاشت چی شد،و اونچه که روبه روش دید چی بود،چون این خاصیت هر انتخاب ماست.
یک رمان  عجیب که نمیدونم دقیقا چه حسی نسبت بهش داشته باشم.اما واقعا ایده نویی داشت،و خوب بهش پرداخته بود ،تفاوت دنیای بیرنگ و ارتباط بیروح یوناس و خانواده و دوستاش، با ارتباط احساسی و رنگارنگش با شخص بخشنده و برادرکوچولوش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۹ ، ۲۲:۴۹
زینب آقائی

به تازگی کتاب شیرین و جالب "حیوان قصه گو" را تمام کردم.

نویسنده : جاناتان گاتشال

مترجم : عباس مخبر

نشر مرکز

کتابی پر از قصه,عکس و حقایق علمی درباره قصه!

ایده نو و جالبی داشت و دیدگاه های مرا نسبت به خیلی از مسائل زندگی و  نگاهم به قصه و داستان تغییر داد.

5 چیز اصلی و مهمی که از این کتاب یاد گرفتم :

(البته جزئیات و مثالها و آزمایش های علمی ای که در هر موضوع گفته بود به شدت قابل توجه و جالب است. باید کلش را خواند )

1/ ما مردما و مخلوقات قصه هستیم و برای همین قصه بر تمام جنبه های زندگی ما حضور دارد(کتابها,تلوزیون,موسیقی,خوابها و رویاها,تصور آینده,تاریخ,مفسران سیاسی,سنت های دینی , چه خبر گفتن هایمان با دوستانمان, حتی بیوگرافی شبکه های اجتماعی مان همه و همه اشکال متنوع قصه در زندگی روزمره ما هستند)

2/یک دستور زبان جهانی در قصه ها : داستانها در سراسر جهان و به هر زبانی درباره مسائل و مشکلات انسانی است.

3/داستان نوعی شبیه سازی زندگی برای ماست. و کسانی که بیشتر با داستانها سر و کار دارند همدلی و ارتباطشان بهتر و بیشتر است.

4/خواب ها قصه های شبانه ذهن قصه گوی ما هستند و همان کارکرد ها و ویژگی های داستانها را دارند.

5/داستان یک فعالیت جمعی بوده و هست. و داستانها بر بسیاری از حوادث تاریخ ما تاثیر داشته اند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۹ ، ۲۳:۳۶
زینب آقائی

 

 

 

Your library is a reflection of your ideal self”
― Guy Campion Charlton

کتابخانه شما بازتابی از خود ایده آل شماست...

 

این تصویر کتابخانه منه. البته عکس برای چندماه پیشه و کتابخانه من هم از اون چیزاییه که خیلی تغییر و تحول میکنه . کتابها میرن میان و جاهاشون هی تغییر میکنه .

اما در کل کتابخانه من واقعا بازتابی از خود ایده آل منه . خود چندبعدی ای که به دنبال یادگیری و دانستن چیزهای مختلفه و خودش رو محدود نمیکنه. از ادبیات گرفته تا فلسفه و تاریخ و روان شناسی و حتی علم و نجوم. زبان ؟ کودک نوجوان ؟ طنز؟ خارجی ؟ ایرانی  ؟ همه جورش هست !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۹ ، ۲۳:۵۴
زینب آقائی

برای هرکاری در دنیا به تعداد آدمهایی که میخوان با جون و دل انجامش بدن ایده و سبک برای انجام دادن هست.
کتابخوانی هم جزو همین قاعده است. برای کتاب خواندن فعال, هرکس می تواند سبک خودش را داشته باشد. با این حال خیلی ها در شروع کتابخوانی نمی توانند سبک شان را تشخیص دهند. ایده های متنوع میتواند الهام بخش و کمک کننده برای فهمیدن سبک شخصی کتابخواندن مان باشد.
البته این ایده ها و تقسیم بندی هایی هست که به ذهن ناقص ام در حال حاضر میرسه. میگردم و ایده های متنوع تری رو هم پیدا میکنم.
 
  1. سبک  نوشتنی 
    حاشیه نویسی در خود کتاب و ربط دادن ایده های کتاب به ایده های قبلی و شخصی/ مرور نویسی بعد از خواندن کتاب/ هایلایت کشیدن و یادداشت کردن شان / بعد از خواندن هر فصل به زبان خودمان بنویسیم چه از آن فصل یاد گرفتیم./ بعد از خواندن کل کتاب 5 نکته مهم یا چیزی که از کتاب یادگرفتیم و حس کردیم بنویسیم/ نقشه ذهنی  کتاب را بکشیم
  2. سبک ارتباطی
    درباره کتابی که خوانده ایم با دیگران حرف بزنیم ( این دیگران می تواند واقعی و حضوری باشد مثل باشگاه های کتاب یا دورهمی های خانوادگی و دوستانه یا حتی مجازی باشد !) 
  3. سبک انگیزشی و چالشی 
    با سوال سراغ کتاب برویم. اولش با دیدن کلیات کتاب از نویسنده سوال کنیم که تو چه میخواهی به من اضافه کنی یا حرف حسابت چیست  یا درباره مشکل یا موضوع خاصی با سوال سراغ کتاب برویم و دنبال جوابش باشیم.



    باشد که در کتابخوانی مان رستگار شویم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۹ ، ۲۲:۱۴
زینب آقائی

حالا که در پست قبلی به دفترچه مرور نویسی و اهمیت لوازم جانبی کتابخوانی اشاره کردم به نظرم آمد که امروز هم درباره یک ابزار دیگر در کتاب خواندن بنویسم.

هشدار: این صرفا یک سبک شخصی است و برای الهام گرفتن . شما میتوانید سبک شخصی خودتان را در کتاب خواندن داشته باشید.مهم این است که داشته باشید!

 

این دفترچه کوچک مربعی ، همراه من است در حین کتاب خواندن

آن دفترچه قبلی برای بعد از خواندن کتاب بود،این برای حین خواندن .

یعنی چی ؟ چه کاربردی داره دقیقا؟

این برای همه نکات و احساساتی هست که موقع خواندن کتاب به ذهنم می رسد.و سریع یادداشت اش میکنم.نکات و جمله های جالبی که می بینم را می نویسم.یا اگر صفحه ای نیاز به دوباره خواندن دارد شماره صفحه اش را یادداشت میکنم.یا مثلا یادم می آید این موضوع که الان خواندم با موضوع دیگری در کتاب ارتباط دارد و ...

این کار چند فایده دارد:

۱/ خود فرایند خواندن را فعال تر و لذت بخش تر میکند (چون قرار است چیزهایی در این دفترچه بنویسی دقیق تر میخوانی و حواست جمع تر است)

۲/ برای بعد از خواندن و یادآوری مطالب جزئی کتاب خیلی کمک کننده است(شاید در مرور نویسی «کل» کتاب را برای یادآوری بنویسی،اما جزئیاتش را اینجا پیدا میکنی.برای کتابهای داستانی حسهایی که تجربه کردی،و برای غیرداستانی ها نکات مفید و کاربردی ای که قرار است مدام به خودت یادآوری کنی که تاثیرش را در زندگی ات بگذارند)

۳/ یکجور ابزار یدکی هم هست برای دفترچه مرورنویسی(مخصوصا در قسمت هایلایت ها.از جملات جالبی که در این دفترچه کوچک نوشتم انتخاب میکنم و وارد میکنم‌یا برای یادآوری و داشتن تصویری بهتر از کتاب برای مرورنویسی دقیق تر کمک میکند)

 

نمایی نزدیک از نوشته های این دفترچه کوچک

 

برای فعال کردن فرایند یادگیری ایده های متنوعی هست که هرکس با توجه به سبک خودش می تواند آنها را انتخاب کند

در پست بعدی تعدادی از این ایده ها را عنوان میکنم.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۹ ، ۱۲:۵۶
زینب آقائی

کتابی‌ رو میخونم.تموم ‌میشه، بلافاصله بعد خوندنش چیکار میکنم؟ 

من قبل از اینکه برم سراغ کتاب جدید،تکلیفمو با احساسات و نظراتم راجب به کتاب خونده شده مشخص میکنم .

چطوری؟

با نوشتن مرور نویسی در این دفتر !

این دفتر رو از سال ۹۵دارم و فقط بهش برگه اضافه کردم. خییییلی خیلی دوستش دارم،چون داخل اش کاملا خودم ام.

با مدل و سبک خودم درباره کتابها می نویسم.رنگی پنگی اش میکنم و پر از جزئیات. و هربار از دیدنش لذت می برم.

درسته که مرور نویسی هر کتاب با بقیه فرق داره ولی چیزی که مشترکه و من درباره همه کتابها می نویسم اینهاست:

۱/مشخصات کلی کتاب(اسم و نویسنده،مترجم و انتشارات،از کجا گرفتمش،تاریخ شروع و تاریخ پایان خواندن)

۲/کتاب به طور کلی درباره چی بود؟(بدون نظر و قضاوت)(اینجا صرفا توصیف میکنم و برای نوشتن اش گاهی از پشت کتاب یا مقدمه اش استفاده میکنم ...این قسمت برای این اهمیت داره که بعدا یادم بیاد چی بود و چی شد .البته لحن همین توصیف در داستانی و غیر داستانی متفاوته)

۳/احساسات و نظرات شخصی ام راجب به کتاب(خیلی آزاد هرچی در ذهنم یا دلم درباره کتاب میرسه رو می نویسم.این از توصیف خارج میشه و حالت تحلیلی انتقادی پیدا میکنه.در کتابهای غیرداستانی موافق یا مخالف بودنم،یا اینکه چقدر اون رو کاربردی یا مفید دونستم رو‌بررسی میکنم و بیشتر حالت منطقی داره ،اما در کتابهای داستانی بیشتر روی احساسات و عواطف و هیجاناتم درمورد کتاب می نویسم.و اینکه اون احساسات چه پیامی رو بهم دادن .)

۴/قسمت هایی از کتاب(همون هایلایت خودمون! قسمتایی که برام جالب،مفید یا دلنشین بوده رو وارد میکنم)

بعضی نکات ریز هم هستند مثل اینکه ارزش دوباره خوندن رو داره یا نه، یا اگر بقیه درباره اش نظر خیلی جالبی دادن رو می نویسم ، یا درباره نویسنده اش حس و نظرم رو میگم.

 

فرایند نوشتن این ها خیلی برای من لذت بخشه. میشینم با حوصله صفحه مخصوص به هر کتاب رو طراحی میکنم،تیترش رو شبیه به فونت تیتر کتاب می نویسم، از رنگ ها و برچسب ها استفاده میکنم و کتاب رو برای خودم ماندگار میکنم.

تا جایی که شنیدم بقیه کتابخون ها هم این کارها رو میکنن.به اشکال متفاوت.هرکس با سلیقه شخصی خودش.

مهم اینه که بخشی از هویت کتابخون بودن،به این کارها هم هست.فقط خوندن کتاب و کنار گذاشتن اش نیست.

بهش میگم لوازم جانبی کتابخونی!

مهم اند و ضروری هرچند در حاشیه خود مطالعه.

 

پیشنهاد میکنم اگر میخواید مرور نویسی رو اصولی یاد بگیرید در دوره مرورنویسی مرتا شرکت کنید. عالیه!

https://mertaa.ir/market/book-review/

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۹ ، ۰۰:۰۳
زینب آقائی

هنوز دارم بینوایان را میخوانم ( آدم گیر میکند . آدم درون یک کتاب کلاسیک گیر میکند. طول میکشد تا ازش بیرون بیایی. )

صفحاتش پر از التهاب یک شورش اجتماعی است. شورشی علیه ناحقی و بی عدالتی.

نویسنده ای مثل ویکتور هوگو , رمان می نویسد, اما آن را در خدمت بیان جامعه شناسی اش و برای جامعه اش قرار می دهد. از دغدغه هایی که برای مردم, برای بینواهای وطنش دارد می نویسد. داستان , همه عاشقانه ها و شخصیت ها و کشمکش ها برای تصویر کردن این وطن و این دردهای وطنی است که گاه به شورش و عصیان می انجامد.

بعد که این جزئیات بسیار دقیق التهابات جامعه که به انقلاب منجر می شود را میخوانم, مدام به انقلاب خودمان فکر میکنم. نه که بخواهم خود انقلابها را با هم مقایسه کنم که غیرممکن است, بلکه نحوه نگارش و توصیف ویکتور هوگو از آن را مقایسه میکنم. برای من ( شاید اشکال از مطالعات محدود خود من است) هیچ معادل ایرانی برای انقلاب خودمان در ادبیات پیدا نمی کنم که اینطور در قالب داستان نظرات و توصیفات دقیق جامعه شناسانه از انقلاب و فضای جامعه در آن اتفاقات تاریخی داشته باشد... که دردش نوشتن از و برای جامعه باشد.

اگر نویسنده ای ایرانی اینچنین از انقلاب خودمان و قبل و بعدش بنویسد, دیگر انتظاری و آرزویی از ادبیات ایران ندارم و راضی می شوم . 

شاید توقع از دیگران داشتن زیاد هم مفید نباشد. شاید آن نویسنده باید خود من باشم. خیلی آرمان گرایی است و دور به نظر می آید اما ویکتور هوگو هم روزی خواننده کتابها بوده و نویسنده ای ناشی مثل من ...

دغدغه و پشتوانه ای از فرهنگ ادبی و فکری پیشین داشتن و فکر خلاق , سه چیزی اند که ویکتور هوگو را و هر نویسنده کلاسیک قدری را اینچنین کرده اند.

تو را می برند به متن آن اتفاق در جامعه.

کتابهای جامعه شناسی و تاریخ هم زیادند , که از انقلابها, از بحرانهای اقتصادی , از فقر و بی عدالتی و شورشهای اجتماعی نوشته اند , اما اثر داستانی یک چیز دیگر است.

 

نمونه دیگری را بخواهم بگویم : خوشه های خشم / جان استین بک

کدام کتاب ایرانی( خواهش میکنم به من بگویید اگر هست خوشحال میشوم) این چنین از فقر و بحران اقتصادی نوشته, که با خواندنش درد تا مغز استخوانت می رود و اثرش تو را رها نمی کند ؟ 

باید به چنین قدرتی دست یابیم. 

ایران امروز به این نوشتن ها نیاز دارد.

درد زیاد است و کسی نحوه فریاد کشیدنش را نمی داند.

باید بلد بود چگونه درد را فریاد زد. 

وگرنه درد با همه زیادی اش در گلوی تاریخ خفه می شود........

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۳۴
زینب آقائی

 

این عکسی است که امروز بعد از تمام شدن جلد اول بینوایان گرفتم.

سمت چپ جلدی است که آن را خوانده ام و اصلا روی قطع اش بند نمی شد و این شکلی باز میشد و برگهای ورم کرده...

سمت راستی را که می بینید انقدر شق و رق روی قطع اش ایستاده , جلد نوی نخوانده است.

 

این تنها تقاوت ظاهری مشهود است , و قطعا لا به لای آن صفحات خوانده شده قطره اشکی هست, جملات خط کشی شده ای هست و  جلدش انقدر که در موفعیتهای مختلف باز و بسته شده تاخوردگی و رنگ پریدگی دارد  و همه احساساتی که هنگام خواندنش داشته ام بین خطوط آن مانده.

 

اگر دوربینی داشتیم که از روح آدمها عکس میگرفت, نشانتان میدادم که روح مان هم قبل و بعد خواندن یک کتاب ( به خصوص یک شاهکار) چه تفاوتی می کند. چطور زیر و رویت میکند . چطور تکانت می دهد و اثرش تا ابد روی جانت میماند.

و کسی که کتاب مخصوصا کتابهای شاهکار را نمیخواند , مثل آن کتاب سمت راستی است, روح شق و رق و سفتی دارد.

 

عمیقا باور دارم کتاب خواندن به معنای واقعی اش یک ارتباط دو طرفه بین ما و اثر است. ما روی او اثر میگذاریم و او روی ما.

اگر همچین اثری را ندیدید, یا ایراد از خواندن شما بوده, یا اصلا آن کتاب, کتاب نبوده؛ بلکه صرفا مکتوبی بوده و تعدادی حروف و صفحه.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۹ ، ۰۰:۵۲
زینب آقائی

فریدون مشیری: دل که تنگ است کجا باید رفت ؟ 

به در و دشت و دمن ؟ 

یا به باغ و گل و گلزار و چمن؟

دل که تنگ است کجا باید رفت ؟

 

من : از من می پرسی آقای مشیری, نه دشت و دمن و نه باغ و گل و گلزار و چمن, 

 

- پس کجا باید رفت؟

 

من: کتابخانه !

 

1. بورخس را به تازگی درست و حسابی شناختم و واقعا اسطوره کتابخوان هاست .

جمله ای دارد: من همیشه تصور می کرده ام که بهشت نوعی کتابخانه خواهد بود.

 

2. امروز به طور قاچاقی و پارتی بازی( تنها جایی که من از پارتی استفاده میکنم !!!) رفتم کتابخانه. چون دخترعمویم آنجا کتابدار است.

من هم کتابدار شدم. کتاب بردم سرجاش گذاشتم, مهر زدم به کتاب های جدید, لیست کتاب بهم دادند رفتم از بین قفسه ها پیدا کردم و از اینجور کارهای اداری کتابداری.  ولی حتی کارهای اداری وقتی با کتاب سر و کار داشته باشد برای من لذت بخش است. کارهای به ظاهر کسل کننده ای بودند, اما دائم عنوانهای کتاب میدیدی, خود کتاب را لمس و حس میکردی. اینها همه کار اداری خشک را جاندار میکند در کتابخانه

 

3. به شوق و برکت کتابخانه رفتن, هم سحر خیز شدم, هم حالا بازگشتم به وبلاگ نویسی روزانه ام چون احساس پر بودن میکنم از تورق آنهمه کتاب. در عین حال عطشم بیشتر شده. دلم میخواهد همانجا زندگی کنم!!!

 

3 روز ننوشتم , اما مثل سه سال گذشت. 

چرا ننوشتم ؟ تنبلی , احساس خالی بودن از ایده ! 

خوبه مدام از اساتید این حوزه می شنوم که هر روز بنویس!!!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۰۱
زینب آقائی