از عجایب امر نوشتن
چهارشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۰۲ ق.ظ
دیشب خوابی دیدم
نویسنده ای بودم که وسط یک شلوغی دارد در دفترش داستانی می نویسد
و تک تک جملات آن داستان که درباره پسری بود از دوازده سالگی تا بیست و یک سالگی, را دیدم.
بلند شدم,
دختری بودم که خواب دیده نویسنده ای بوده که داستانی درباره پسری از دوازده تا بیست و یک سالگی نوشته
و نوشتم.
و همه جملاتی که در خواب آن نویسنده نوشت را یادم بود و نوشتم.
(همه اینها از پس پس ذهن من آمده بود. و بعد از نوشتنش ترسیدم ! اینها را همه ناخودآگاه درهم برهم من ساخته!!!؟؟؟؟)
آیا هنوز هم ایمان نمی آورید به نوشتن ؟
راستی
لای جرز دیوار هم عجب چیز خوبی است برای نوشتن داستان!
کلمه کلمه کلمه
حرف حرف حرف
داستان داستان داستان
دیوانگی ام برای نوشتن را زیاد می کنند.
عجب دیوانگی ای !
۹۹/۰۵/۱۵